آلونکی در باغ هنر
دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۵ ق.ظ
به کنج نامرادی گرچه سر بر زیر پر دارم
خوشم یاد تو را ای نازنین دلبر به بر دارم
اگر رم داده ام آهوی دلجوی جوانی را
هنوز انبانی از عشق و محبّت زیر سر دارم
به سوز و ساز دوران آشنایم آنچنان گوئی
که عمری الفت دیرینه با زیر و زبر دارم
بیا بشکن طلسم انتظار دیر پایم را
که امشب در سر شوریده سودای دگر دارم
بیا تا در حریر شعر پیچم قدّ رعنایت
بیا ای جان تو را دور از نگاه بد نظر دارم
بیا در مرز دلتنگی بگیرم سخت دامانت
که در این وادی وحشت دو صد خوف خطر دارم
کویر تفته از پس ، پیش رو دیوار ظلمت ها
بفریادم برس ای دادرس قصد سفر دارم
اگر چون قطره افتادم ز چشم روزگار عاصم
چه غم آلونکی در باغ ارباب هنر دارم
اردبیل 21/9/1371
۹۵/۱۲/۱۶