یارالی دورنا

وبلاگ رسمی شاعر بلند آوازه دیار سبلان زنده یاد استاد عاصم اردبیلی

یارالی دورنا

وبلاگ رسمی شاعر بلند آوازه دیار سبلان زنده یاد استاد عاصم اردبیلی

این وبلاگ برای نشر آثار و تحلیل شعر و ارائه مطالب ارزنده در مورد شاعر بلند آوازه دیار سبلان زنده یاد استاد عاصم اردبیلی ایجاد شده است تا گام کوچکی باشد در راه ادای دین به فرهنگ و هنر این مرز و بوم.

با تشکر
آرمین عاصم
دانشجوی ارشد زبان و ادبیات فارسی

بایگانی

زندگینامه ی زنده یاد استاد عاصم اردبیلی

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ

به نام خداوند جان آفرین               حکیم سخن در زبان آفرین

استاد عاصم اردبیلی سیزدهم دی ماه سال 1320 شمسی در محله قدیمی جمعه مسجد اردبیل در منزل پدربزرگ فقیدش شادروان استاد غلام عسگر عاصم کفاش که شاعر عاشورایی بود  قدم به جهان هستی گذاشت پدر مرحومش اسمعلی عاصم کفاش در کنار پدر خود مرحوم غلام عسگر در راسته کفاشان بازار اردبیل به کفاشی اشتغال داشت و همچنین وی نیز دارای ذوق ادبی بود.

استاد عاصم از سن  تا 7 سالگی برای کمک به پدر و پدربزرگش به مغازه کفاشی می رفت مرحوم غلام عسگر در مغازه کفاشی ضمن کار کردن اشعار خود را زمزمه می کرد و این امر باعث شد تا جوهره ی شعر و  شاعری در  ذات و وجود استادعاصم جریان پیدا کند.

استاد عاصم تحصیلات ابتدایی را در دبستان سنایی واقع در کوچه حسن آباد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان های پهلوی و صفوی به پایان رسانید.وی به مدت هیجده ماه خدمت نظام وظیفه خود را در سال 1342 به پایان رسانیدو وارد تربیت معلم تبریز شد و پس از گذراندن دوره آموزشی یکساله به اردبیل بازگشت تا به عنوان معلم استخدام شود؛ حدود یک سال در روستای کورعباسلو به معلمی پرداخت و سپس در دبیرستانهای اردبیل به تدریس زبان انگلیسی پرداخت.

در سال 1343 استاد عاصم ازدواج نموده و ثمره ی این ازدواج سه فرزند به اسامی داور و داریوش و رامین شد.

وی در سال 1353 به دانشسرای عالی تهران راه یافت و درخرداد ماه سال 1357 در  رشته ی زبان و ادبیات انگلیسی به اخذ مدرک لیسانس نائل گردید و دوباره به اردبیل بازگشت و در دبیرستان های اردبیل مشغول به تدریس زبان انگلیسی شد .

.استادعاصم به طور جدیت شعر و شاعری را از سال 1357 به بعد پیشه گرفت و با پیشنهاد مرحوم استاد انور در  انجمن ادبی آل محمد شرکت نموده و به فعالیت ادبی خود ادامه داد.

مرحوم استاد انور یکی از اساتید بی بدیل استان در عرصه ادبیات عاشورایی است و استاد عاصم از محضر آن بزرگواردر زمینه مرثیه سرایی  کسب فیض کرده بودند وایشان  به استاد عاصم این چنین توصیه کرده بودند که اشعار خود را بیشتر در محوریت اشعار اجتماعی قرار دهند و درد جامعه را در شعرهای خود انعکاس دهدو سالی یک بار در ماه محرم مرثیه سرایی کرده و در عرصه وقایع کربلا قلم فرسایی کنند که استاد عاصم تا آخر عمر خود به توصیه وی جامه ی عمل پوشانید و در ماه محرّم هر سال مرثیه ای که در رثای سالار شهیدان آقا اباعبدلله الحسین (ع) سروده بود  طبق رسم و روال موجود، در بازار اردبیل  با شرکت در دسته عزاداری انجمن شعرای آل محمد (ص) که خود استاد ، یکی از پیشکسوتان آن مجمع بود شعر خود را  ارائه می کرد.

استاد عاصم در سال 1373 اولین مجموعه شعری خود را با عنوان قانلی سحر و با مقدمه ی استاد ائلچی منتشر نمود که با استقبال بی نظیر خوانندگان در سال                 به چاپ هشتم   رسید  در این کتاب در میان اشعار اصیل و فاخر ترکی استاد شعر جهنمده بیتن گول یکی از اشعار ماندگار استاد می باشد که مضمون آن شرح ماجرای دختری دلباخته و سرگشته به نام سوری می باشد .

استاد در مورد انگیزه نوشتن این شعر می گوید : با یک گروه کوهنوردی به قصد قلعه ی الموت به قزوین رفته بودیم در دامنه این قلعه به روستایی به نام قازورخان رسیدیم که دوستم آقای نعمتی به ما گفت که اینجا روستای دختری به نام سوری می باشد و من تا آن لحظه سوری را نمی شناختم جویای جریان شدم که دوستم گفت به این روستا سپاه دانشی (سرباز معلم) آمده بود و پسری به نام ایوب عضو آن سپاه بود و سوری با ایوب اینجا آشنا شده است و از آنجایی که فرهنگ روستاییان این چنین اقتضا می کند که اگر دختری در این روستا با پسری مراوده و آشنایی داشته باشند باید ازدواج کنندسوری عاشق ایوب می شود و  ایوب به سوری قول می دهد که وقتی خدمت نظام وظیفه خود را تمام کردم با تو ازدواج خواهم کردو متاسفانه بعد از اتمام دوره خدمت بدون خبر، ایوب به اردبیل باز می گردد و سوری نیز وقتی از این  موضوع باخبر می شود او هم به دنبال ایوب به اردبیل عزیمت می کند ما از اهالی آن روستا جویا شدیم دریافتیم که اصل ماجرا چنین بوده است و به دنبال آن سپاهی سوری نیز به اردبیل رفت و پس از او پدر و مادرش نیز فوت کردند و سوری دیگر وابستگی در این روستا ندارد و تنها یک برادر دارد که در تهران زندگی میکند ولی از آنجایی که یکی از فامیلهایش فوت کرده به روستا برگشته است  و در حال حاضر او اینجاست ؛ در خلال این صحبت ها یکی گفت که  سوری اوست که می آید وقتی سوری به نزد ما آمد و احساس کرد که این ماشین از اردبیل آمده است بلاتشبیه مانند حرم آن ماشین را عاشقانه زیارت کرد و به دور آن ماشین طواف  وار می گشت  و به قدری برافروخته بود که من چنین خیال کردم که سر مرغی  را کنده اند و رهایش کرده اند و تا اینکه جان دهد این مرغ خود را به آن سو و این سو می زند و این لحظه تولد شعر سوری در ذهن من بود که پس از برگشتن به اردبیل در قالب بحرطویل آن را سرودم . سوری از طریق آموزش و پرورش اقداماتی برای یاقتن ایوب انجام می دهدولی ایوب باز بی اهمیتی خود را نشان می دهد و سوری بارها و بارها شاهد این بی اهمیتی ایوب در جاهای مختلف از جمله جلوی مدرسه ای که ایوب در آن به تدریس مشغول بود می شود و  در چنین وضعیت بی سرو سامانی در اردبیل باقی مانده و هنوزم که هنوز است به زندگی خود در دیار یار خود ادامه می دهد.

سوری جان اومما فلکدن فلکین یوخدی وفاسی...................

متاسفانه استاد دومین فرزندش داریوش عاصم کفاش را  در سال 1376 از دست داد و دل استاد عاصم را برای همیشه داغدار ماند در غم از دست دادن فرزند خود استاد می گوید که از همان سال به بعد این اندوه در اکثر شعرهایم مجسم هست حتی در غزل های طنز بنده هم رگه های  این غم و اندوه مشخص است همانطوریکه در شعری می گوید:

منه بیر داغ دادین، اسفند آیی ، دادّیردی فلک               تا بیلم سینه ی زینب ده کی آمار نه دیر

استاد عاصم اردبیلی سالها در میان مردم شهر خود زندگی کرد و در شادی مردم شاد واز غم و غصه آنان متاثّر شد وی به همین خاطر به ائل شاعری معروف شد چراکه مشکلات و دردهای مردم و نارسایی های موجود در  جامعه خود را حس می کرد ومانند آیینه ای در شعرهای اجتماعی خود آنها را منعکس می کرد.

دیرناقی آییرماق اولسادا اتدن        

 آییرماق محالدور شاعری ائدن

بلبل گینه گولون عشقیله یاشار      

   قفس آییرسادا بلبلی گولدن

استاد عاصم اردبیلی علاوه بر قانلی سحر آثار دیگری هم از خود به یادگار گذاشته است که در ذیل به ذکر آنها می پردازیم:

یارالی دورنا به سال 1377

نیسگیللی گولوشلر  به سال 1382

سوزلو گوزلر به سال 1388

کوزلو سوزلر به سال 1389

ال مندن اتک سندن به سال 1392

قانلی قیام به سال 1393

از زخم های ایل به سال 1393

استاد عاصم اردبیلی در زمان کهولت سنی خود نیز در دبیرستان دانش پژوهان اردبیل درکتابخانه آن دبیرستان مشغول فعالیت فرهنگی و آموزشی خود بود و معلّمان و دانش آموزان از استاد خاطره های به یاد ماندنی در ذهن خود دارند و خود را شاگرد استاد عاصم اردبیلی می دانند.

در سال 1390 همسر استاد که به بیماری دیابت مبتلا بود چندین بار به علت این بیماری در بیمارستان بستری شد وبه مدت سه سال استاد پرستاری همسر خود را در منزل به عهده خود گرفت .

استاد عاصم در این سه سالکه مشغول پرستاری از همسر خود بود به همین دلیل تحلیل رفتن جسم خود را احساس نکرد و زمانی به خود آمد که بیماری تمام بدن استاد را فراگرفته بود و پزشکان از وجود توده ای دربالای  پانکراس استاد خبر دادند استاد همسر بیمار خود را به پسر خودرامین در خانه سپرد و  برای مداوا به تهران عزیمت کرد و و در بیمارستان شهدا بستری شد دکتر خوشنویس عمل جراحی را انجام داد و متاسفانه به پسر بزرگترش داور گفت که خیلی دوست داشتم تا بهبودی استاد را به او برگردانم ولی سرطان تمام بدن وی را در بر گرفته است و متاسفانه کاری نمی توان کرد .

بیماری استاد را به خودش اطلاع ندادند زیرا که به توصیه دکتر روحیه بهتر برای استاد مناسب بود بازگشت استاد به اردبیل با استقبال پر شور و خودجوش مردم ا عم از شاعران ، نویسندگان ، استادان و اقشار مختلف جامعه همراه بود و این باعث دلگرمی استاد شد .

او سوزلو گوزلرینین حسرتینده یم گوزلیم

یئتیش هارایه  بیلیرسن چتین ده یم گوزلیم

استاد پس از بازگشت به اردبیل در منزل پسر ارشد  خود داور اقامت نمود متاسفانه در همین چند روزه خبر فوت همسرش او را غمگین و ناراحت نمود و استاد با اینکه وضع جسمانی اش   مساعد نبود در مسجد سیدآباد در مراسم ختم همسرش حضور پیدا کرد .

استاد شعر حیات یولداشیما بوشلودا قالدی در غم از دست دادن همسر خود سروده اند.

شورای فرهنگ عمومی استان همراه با سایر نهادها در اسفندماه 92 به پاس خدمات بی بدیل استاد در عرصه ی ادبیات ، فرهنگ و هنر استان مراسم نکوداشتی در طی دو روز در سالن فدک برگزار کردند و این موضوع خاطره ای به یاد ماندنی در اذهان عمومی و همچنین مایه ی رضایت استاد عاصم شد همانطوری که خود اظهار کرد که این خاطره ی شیرین را با خود از این دنیاخواهم برد.

استاد در دومین روز همایش این چنین گفت : سال 92 برایم سال خوبی نبود من دو گوهر گرانبهای خود را یعنی همسرم و سلامتیم راازدست دادم ولی از اینکه یکی از نوه هایم می خواهد راه مرا ادامه دهد خوشحالم و.....

استاد در منزل خود با بیماری دست و پنجه نرم می کرد و خانواده استاد ، دوستان و آشنایان به عیادتش می آمدند و متاسفانه در 14 اردیبهشت ماه، دار فانی را وداع گفت و خانواده استاد و جامعه ادبی استان درغم از دست دادن  استاد عاصم اردبیلی به سوگ نشستند مراسم تدفین پیکر استاد از جلوی دانشگاه آزاد با سیل عظیمی از هنردوستان ، ادیبان ، حسینیان و اقشار مختلف جامعه  به طرف بهشت زهرای استان انجام شد و در 15 اردیبهشت سال 1393در قطعه مفاخر به خاک سپرده شد و در مسجد اعظم اردبیل مراسم شام غریبان و بزرگداشت استاد با حضور گسترده ی جامعه ادبی ،حسینیان و مردم هنر پرور اردبیل بر گزار گردید و در واقع این آخرین بهار استاد عاصم اردبیلی بود ولی یاد و خاطره ی او در قلب مردم این مرزوبوم  همیشه زنده خواهد ماند و در شرح زندگانی استاد این جمله کافی است که بنویسیم عاصم و بخوانیم یارالی دورنا.    

                                                                                 با تشکر.  آرمین عاصم کفاش 

                                                                                          تابستان 1393

                                                                          دانشجوی ارشد زبان و ادبیات فارسی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۵
آرمین عاصم کفاش

نظرات  (۷)

درود بر مردان بی ادعا....
خدارحمتشون کنه.من تموم این مطالبوبااشک خوندم..برای عظمت ایشون فقط میتونم سکوت کنم....
با سلام و آرزوی غفران و رحمت الهی و آرامش روح برای  زنده  یاد استاد عاصم -  بنده   در تربیت معلم شهید رجایی اردبیل  در سال 1364 افتخار شاگردی استاد فقید را داشتم .  روزی در کلاس شعری ترکی قراعت نمودند به این مفهوم که از معلم برای فرزندش  قلم تیزی  به ارث می ماند که باید بوسیله آن با ناهنجاری ها و ناعدالتی ها و...... مبارزه کند.  لطفا در صورت امکان  آن را جهت بهره مندی علاقمندان در سایت قرار دهید.  

وقتی زندگینامه ی این بزرگوار را قرائت نمودم اشک از دیدگانم سرازیر فرمودم و تمامی شادی ها را از دل ربودم گفتم ای شاعر من محبوبم تورا دمی از یاد برون ننمودم ...   هرصبح و شب برای این شاعر پر آوازه چشمانم کاسه ی خون می شود وبا از ذهن گذراندن اشعار ایشان چهره زیبای ایشان در ذهنم مجسم می شود استاد عاصم گلی بود از گلهای بهشت ایشان با رفتنش تیری ۳ شعله بر قلب جهانیان فرو برد و این تیر از قلب آدمیان بیرون نخواهد آمد چون ایشان دیگر نخواهد آمد آه آه آه من که شاعرم این را بیشتر از شما درک می کنم شعر اول مطلبم و شعری که اکنون خواهم گفت از اشعار من پر آوازه است

                عاصیم گددی دای گلمدی           قالبم باتمش هر درددی

                من بونی یاخجی بولورم            عاصیم دردینن الورم

آه عاصیم آه عاصیم

کاش میتونستم استاد رو از جلو ببینم

روحش شاد و یادش گرامی

هر وقت شعر جهنمده بیتن گل رو می خونم بغض راه گلوم رو می گیره متحیر می مانم استاد چطور تونستن به این زیبایی مطلب را بیان کنن

باعث افتخار من است که فردی چون استاد عاصم از مشاهیر شهر زیبایم اردبیل می باشد. ممنون از نویسنده این وبلاگ بابت گام موثرش در راستای اعتلای فرهنگ شهرمان.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی